ويژه محرم
همگرايي عقل و عشق در نهضت حسيني

از خدا خواهيم توفيق ادب            بي ادب محروم باشد از لطف رب

بي ادب تنها نه خود را داشت بد              بلكه آتش در همه آفاق زد

منابع مقاله:

فصلنامه رواق انديشه، شماره 16، رودگر، محمد جواد(1)؛

 

چكيده:

قيام كربلا، قيامي جامع الابعاد و جاودانه است كه به دليل لايه ها و جنبه هاي فراگير و متكثرش تفسيرهاي مختلف مي پذيرد و مي توان با رويكردهاي كلامي، فلسفي، عرفاني، تاريخي، فرهنگي و اجتماعي و سياسي به آن نگريست .

بديهي است در طول تاريخ علي رغم رويكردها و منظرهاي مختلف پردازش و تحليل حادثه عاشورا، انحرافها و تحريفها، افراط و تفريطها و خبط و خطا نيز در تحليل قيام عاشورا شده است كه از جمله آن، افراط و تفريطهاي مربوط به تحليل عقلاني محض يا عاشقانه و عارفانه صرف آن حادثه عظيم است و هر دو به نوبه خود پيامدهاي فكري و اجتماعي منفي و آفات و آسيبهايي دارد .

اين مقاله بر اساس پيش گفته يادشده بر آن است تا شبهه تضاد عقل و عشق در فهم شناخت، ارزيابي و تحليل قيام حسين را نفي و تعاضد و همگرايي عقل و عشق را در نهضت حسين نشان دهد .

مقدمه

نهادم عقل را ره توشه از مي

ز شهر هستي اش كردم روانه (2)

حقيقت آن است كه نهضت امام حسين عليه السلام در كربلا از يك فراگيري و جامعيتي برخوردار است كه مي توان از افقهاي متنوع به آن نگريست و با رويكردهاي متكثر به تفسير و تحليل آن پرداخت چه اين كه حركتي جامع، جاودانه، داراي وجوه و مراتب گوناگون ظاهر و باطن، شهادت و غيب، ملك و ملكوت و به بيان ديگر اشارات، لطافت و حقيقتي دارد كه هر انساني با ظرفيت وجودي خويش و استعدادهاي بالقوه و بالفعلي كه دارد توان تصور و تصوير و سپس بهره برداري از آن را دارد . به تعبير متفكر شهيد استاد مطهري رحمه الله «نهضت حسيني، نهضتي متشابه است » (3) و تشابه را بر محور تفسير علامه طباطبايي رحمه الله در به معناي بطون داشتن و معاني طولاني داشتن گرفته اند . (5) به همين دليل در طول تاريخ با نگرشهاي مختلف به قيام جاودانه كربلا نگريسته اند، مورخان، متكلمان، فقيهان، حكيمان، هنرمندان، عارفان، شاعران، سياستمداران و حتي انقلابيون و آزاديخواهان و عدالت گرايان به سهم خويش تحليل و برداشت ويژه اي از آن داشته اند و قيام كربلا نيز آيينه اي كامل از انسان كامل و مكمل و اسلام ناب نبوي و علوي شد تا حق و عدل را به صورت فراگير در خويش به نمايش بگذارد .

ناگفته نماند گاهي تحليلهاي تاريخي و حتي گزارشهاي تاريخي (تاريخ نقلي، علمي، فلسفي) دچار آفت كتمان و قلب و تحريف لفظي و معنوي نيز شده اند . (6) و حتي در تفسيرهاي التقاطي بر محور ماترياليسم ديالكتيك و تاريخي نيز از امام حسين عليه السلام و قيام كربلا سخن به ميان آمده است (7) و پرسشهايي چون آيا امام حسين عليه السلام علم به فرجام قيامش; يعني شهادت داشت يا نه؟ آيا امام براي رسيدن به حكومت قيام كرد يا نه؟ آيا صرفا انگيزه وظيفه شناسي و تكليف گرايي در حدوث نهضت حسين نقش داشت يا نه؟ چه بحثها و قرائتهايي، حركت عظيم و عاشورايي امام را به وجود آورد و در عين حال مايه تعميق انديشه اي و تحليلي در بررسي واقعه عاشورا گشته است . مقوله «تكليف محور» بودن و دفاع از اسلام ناب نبوي در برابر اسلام نقابدارانه اموي و تقابل حق و باطل در تفسير انگيزه يا انگيزه شناسي نهضت حسيني برجسته و شاخص شده است . (8) در دوران ما كه بر اساس طرح جامعه مدني، مقوله تسامح و تساهل و مدارا و در برابر آن خشونت و توطئه مطرح شد عده اي افراطگرايانه اتهام «خشونت طلبي و جنگ افروزي » را نيز به امام حسين عليه السلام در قيام عليه ظلم و استبداد و فسق و فجور و ضد ارزشها زده اند و فرهنگ شهادت را خشونت آفرين دانسته اند (9) يا عاشورا را نماد زنده در آتش سوختن سياوش قلمداد كرده اند . (10) يا با طرد جنبه هاي عاطفي عاشورا و كافي دانستن آن تا به امروز، طرح پرداختن از زاويه عقلاني را مطرح (11) و جوانب ديگر را نديده گرفته اند، در حالي كه جنبه هاي عاطفي، عقلاني، عرفاني، فرهنگي، سياسي و اجتماعي همه با هم مي تواند تفسيري جامع و نگاهي نوين از قيام كربلا را در معرض انديشه ها و افكار و آرا قرار دهد و آثار جامع بر جاي بگذارد . از اين رو، تفسيرهاي افراطي يا تفريطي نهايتا به تحريف لايه هاي مختلف عاشورا مي انجامد چنان كه زمان زدگي و التقاط انديشي و علم پرستي در تفسير واقعه كربلا محكوم و محدود نگري است . تفسيرهاي متحجرانه، واپس گرايانه و جمود محورانه نيز منشا بسياري تحريفها و كم رنگ شدن نتايج مثبت حماسي، عدالت خواهانه، آزادي طلبانه و ظلم و استبداد ستيزانه خواهد شد . پس نه نگرش فقهي محض و نه نگرش عرفاني صرف و نه نگرش سياسي و اجتماعي محض و نگرشهاي هنرمندانه و شاعرانه هيچ كدام به تنهايي مفسر قيام كربلا نخواهد شد; بلكه همه نگرشها بايد باشد و به بررسي و تحليل همه جنبه هاي قيام حسيني بايد توجه داشت تا مقوله «اصلاح امت اسلامي » و «احياي انديشه ناب ديني » و دميدن روح توحيد، عدالت، كرامت و آزادي در كالبد جامعه منسوب به پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله، علي عليه السلام و ائمه معصومين عليهم السلام تفسير و توجيه صحيح يابد . چه اين كه قيام كربلا با توجه به ذو وجوه بودن تاب تحمل نگاههاي مختلف و تفسيرهاي گوناگون را دارا است و «انسان كامل » براي احيا و زنده نگه داشتن «اسلام كامل » آن قيام را خلق كرد و خون خويش را هديه نمود تا فرهنگ، ارزشها، منشها و گرايشهاي اصيل و زلال ناب اسلامي احيا و بيمه گردد .

از سوي ديگر يك سؤال جدي و محوري در تفسير و تحليل قيام جاودانه و جامع ابا عبد الله الحسين عليه السلام مطرح است كه آيا نهضت امام حسين عليه السلام عقلاني بود يا عاشقانه يا هر دو؟ ; يعني در قيام كربلا عقل و عشق تواما حضور و ظهور داشته اند كه هم از دفتر عقل و هم از آيت عشق مي توان قيام كربلا را به تحليل و تفسير كشاند؟

احساس، ادراك و اشراق ساحتهاي گوناگوني هستند كه جنبه هاي عاطفي، عقلاني و عرفاني يا عاشقانه را در نگرشي جامع به قيام كربلا به هم گره مي زنند تا قيام حسين در هر عصر و زماني سرچشمه جوشان درسها، عبرتها و جلوات مثبت و سازنده اي باشد . اين نوع نگاه خود در تحريف زدايي، التقاط ستيزي، جمود ستيزي و جهالت گريزي در تفسير و تصوير نهضت امام حسين عليه السلام نقش بسزايي را ايفا مي نمايد و چه بسا سرآغاز پاسخ به برخي شبهات و پرسشها پيرامون پاسداشت قيام كربلا، مراسم عزاداري سنتي در محرم و صفر كه بيمه كننده فرهنگ ناب شيعي در طول تاريخ بوده است و فلسفه گريه و در عين حال حدوث و تكوين قيامهاي عدالت خواهانه و آزادي طلبانه خواهد شد تا از كژرويها، كج انديشيها، تجدد و تحجر نسبت به حادثه شگرف و شگفت كربلا جلوگيري نماييم و به راه برون رفتني از افراط و تفريطها و ورود به تفكر اعتدالي دست يازيم .

همگرايي عقل و عشق در نهضت حسيني

اگر چه ماجراهاي تلخ و شيرين در حوزه هاي فكري، معرفتي و حتي تاريخي و اجتماعي پيرامون تضاد يا تعاضد عقل و عشق وجود داشته و دارد، لكن اگر بر اساس انديشه و بينش اصيل اسلامي و آموزه هاي وحياني و عترتي به داستان پرماجراي عقل و عشق نگاه كنيم در مي يابيم كه نه تنها در عرض هم نيستند و در طول هم اند، بلكه ناظر به مراتب وجودي انسان، ساحتها، لايه هاي معرفتي، رفتاري، سلوك عقلاني و عرفاني آدميان مي باشند; چه اين كه نه عقل و دل و نه برهان و عرفان در حوزه وجودي انسان و معارف اسلام در تعارض و تضاد با هم هستند و نه «مانعة الاجتماع » در تفسير و نگرش به قيام امام حسين عليه السلام خواهند بود كه حادثه كربلا با توجه به كليات و جزئيات آن حاوي كاملترين وجه عقلانيت و دارنده جامعترين ساحت عشق و عرفان است . حماسه، عشق، جهاد و عرفان در قيام كامل و تمام عيار انساني كامل و مكمل به تجلي نشسته است .

واقعا اين چه نگاهي است كه هماره به تفكيك و چالش عقل و عشق گرايش دارد و به انفصال و انقطاع بين دفتر عقل و آيت عشق مي انديشد در حالي كه به تعبير استاد شهيد مطهري هم عقل و هم عشق، هم برهان و هم عرفان داراي ارزش معرفتي و ادراكي اند (12) و «تنها از نظر عرفا راه دل و سير و سلوك بر راه برهان و استدلال ترجيح دارد و از ساحتي بالاتر و والاتر برخوردار است .» (13) و استاد مطهري خود سخن از ترجيح هر يك بر ديگري را بيهوده و آنها را مكمل همديگر مي داند (14) و استاد علامه جوادي آملي هر دو هدايتهاي فكري و طريق برهاني و هدايت شهودي و راه عرفاني را لازم، ضروري و كمال مطلوب دانسته و فكر بدون ذكر و فهم بدون مشاهده را به منزله شبح شناسي مي داند نه مشاهده واقع . (15) و شيخ محمود شبستري نيز معرفت از عالم جان و فيض از مسير جذبه يا از طريق عكس برهان و قياس و استدلال هر دو را «نوري » قلمداد مي نمايد كه به «ايمان يقيني » مي انجامد .

و گر نوري رسد از عالم جان

ز فيض جذبه، يا از عكس برهان

دلش با نور حق همراز گردد

و از آن راهي كه آمد باز گردد

ز جذبه يا ز برهان يقيني

رهي يابد به ايمان يقيني (16) و استاد علامه حسن زاده آملي آورده اند: «قرآن و عرفان و برهان از هم جدايي ندارد .» (17)

و اين كه امثال حافظ مي سرايند:

اي كه از دفتر عقل آيت عشق آموزي

ترسم اين نكته به تحقيق نتاني دانست (18)

عاقلان نقطه پرگار وجودند همه

عشق داند كه در اين دايره سرگردانند (19)

حريم عشق را درگه بسي بالاتر از عقل است

كسي آن آستان بوسد كه سر در آستين دارد (20)

و . . . دال بر دعوت از عقل به عشق، برهان و عرفان است نه انكار راه عقل، و وجود تضاد بين دل و دماغ . و يا وقتي مولانا مي سرايد كه:

پاي استدلاليان چوبين بود

پاي چوبين سخت بي تمكين بود (21)

در حقيقت به «عقل فلسفي » و «عقل جزوي » مي تازند نه عقل سليم و فطري و يا حتي عقلي كه تكامل يافته و تعالي پذير تا مرحله عقل شهودي است و در واقع سير از عقل مفهومي به عقل شهودي را خواهان هستند، چنانچه حضرت امام رحمه الله نيز در جايي مي سرايند:

اين ما و مني جمله ز عقل است و عقال است

در خلوت مستان نه مني هست و نه مايي (22)

ولي در فرازي ديگر آورده اند «آن كه ديوانه خال تو نشد عاقل نيست .» (23) كه به همان ميزان برتري عشق بر عقل و دعوت از حريم عقلاني محض به حريم عرفاني و عشق ناب است و به تعبير يكي از فيلسوفان معاصر:

«بسياري از عرفا در طريق سير و سلوك خود از بصيرت قلبي سخن گفته و گاهي نيز كلمه عشق و ذوق را به كار برده اند، منظور اين بزرگان از به كار بردن اين گونه عناوين نوعي معرفت بي واسطه است كه به تجربه هاي حسي و شهودي شبيه تر است از آنچه معرفت عقلي و استدلالي خوانده مي شود . . .» . (24)

و آنگاه به طرح نكته اي زيبا پرداخته كه ضمن بيان رابطه عقل و عشق، تاثير نور عشق در شدت يافتن نور عقل را اشارتي ظريف مي نمايد (25) و مي نويسد:

«به عبارت ديگر مي توان گفت ميان عقل و عشق اگر چه در آغاز امر، نوعي اختلاف و تقابل ديده مي شود ولي در پايان كار و نهايت امر، اين اختلاف و تقابل از ميان برداشته مي شود و اين دو امر اساسي با يكديگر هماهنگ مي شوند . . .» (26)

و يا نوشته اند:

«عشق جذبه اي است كه در عقل پيدا مي شود و به شتاب آن در راه وصول به مقصد مي افزايد .» (27)

«عشق حقيقي شعله اي است كه جز معشوق خود همه چيز را مي سوزاند . عقل خالص خالي از شوائب اوهام نيز همواره انسان را به سوي حق تبارك و تعالي رهنمون مي گردد .» (28)

حال با عنايت به اين كه از نظر «معرفت شناختي » بين عقل و عشق تعارض و تضاد نيست بلكه توافق و تعاضد دارند و هر دو بالهاي پرواز انسان به سوي حقيقت كمال و كمال حقيقي به شمار مي روند لكن مراتب وجودي و حوزه عمل هر كدام را بايد به قت شناخت تا اشتباهي در تصور و تصديق معاني و مراتب و كاركرد هر كدام حادث و واقع نگردد; يعني از نظر عملياتي و كاركردي مراقبت تام و تمام را داشت . آيا مي توان تصور كرد قيام امام حسين عليه السلام لايه هاي عقلاني را در ضمن ساحتهاي عاشقانه اش نداشته باشد و تفسير خردپذيرانه را با تاويل عشق گرايانه تحمل نمايد؟ آيا قابل ادراك است كه با پيش فرض تضاد بين عقل و عشق بر سبيل انفصال اعتقاد يابيم كه نهضت امام حسين عليه السلام يا عاقلانه است يا عاشقانه؟ و پذيرش هر كدام، جاي را بر پذيرش ديگري تنگ و ناممكن و محال جلوه دهد؟ به راستي چگونه قابل تصور است كه قيامي هدفدار، مبتني بر بصيرت تام و تمام، كه همه زمينه ها و علل و شرايط لازم و كافي فرهنگي، سياسي و اجتماعي را دارا باشد، بر بنيادهاي عقلانيت الهي و خردپذيري انساني از يك طرف و عاطفه و عشق و احساس و اشراق از طرف ديگر قرار نگرفته باشد؟ از اين روست كه نبايد در معرفت عقل صرف، خويش را زنداني كرد و نه در معرفت شهودي و عرفاني محض گرفتار آمد تا از جلوه شناسي ها و وجوه و لايه هاي ديگر نهضت امام حسين عليه السلام باز ماند . به همين دليل است كه استاد شهيد مطهري مي فرمايند:

«نهضت امام حسين عليه السلام يك نهضت چند مقصودي و چند جانبه و چند بعدي است و علت اين كه تفاسير و تعابير مختلفي در مورد اين نهضت شده است محاذي بودن عناصر دخيل در آن است . . .» (29)

و در فرازي ديگر آن را يك پديده اجتماعي «چند ماهيتي » مي داند (30) و آنگاه سه عنصر و ماهيت براي آن بر مي شمارد:

الف) عنصر تدافعي .(عنصر عدم بيعت با يزيد كه امام حسين عليه السلام مدافع است) .

ب) عنصر تعاوني . عنصر تقاضاي بيعت و دعوت مردم كوفه كه امام حسين عليه السلام متعاون است) .

ج) عنصر تهاجمي .(عنصر امر به معروف و نهي از منكر كه امام حسين عليه السلام مهاجم است) . و عنصر تهاجمي را علت اصلي نهضت امام بر مي شمارد كه در اثر يك تحليل تاريخي و فلسفي به آن رسيده اند و اگر چه «تقدم زماني » را به عدم بيعت با يزيد مي دهد لكن «تقدم ذاتي » را به عنصر امر به معروف و نهي از منكر مرتبط مي سازد . (31)

استاد شهيد در موضعي ديگر مي فرمايند:

«وقتي بخواهيم به جامعيت اسلام نظر بيفكنيم بايد نگاهي هم به نهضت حسيني بكنيم . مي بينيم امام حسين عليه السلام كليات اسلام را در كربلا به مرحله عمل آورده و مجسم كرده است، ولي تجسم زنده و جاندار حقيقي و واقعي نه تجسم بي روح . انسان وقتي در حادثه كربلا تامل مي كند، اموري را مي بيند كه دچار حيرت مي شود و مي گويد اينها نمي تواند تصادفي باشد و سر اين كه ائمه اطهارعليهم السلام اين همه به زنده نگه داشتن و احياي اين خاطره توصيه و تاكيد كرده و نگذاشته اند حادثه كربلا فراموش شود، اين است كه اين حادثه يك اسلام مجسم است .» (32)

پس با دو نگاه عقلاني و عاشقانه بايد به اين قيام توجه جدي نمود كه به تعبير مولوي:

عقل گردي عقل را داني كمال

عشق گردي عشق را داني جمال (33)

و به تعبير استاد محمد رضا حكيمي:

«و عاشورا حضور مجدد آدم و نوح و ابراهيم و اسماعيل و موسي و عيسي عليهم السلام است در قله فريادگري و هدايت . . . ; يعني نقطه اتصال همه حركتهاي الهي و انقلابهاي خدايي به صورت تجسم دوباره .» (34)

به هر حال در نهضت امام حسين عليه السلام تلفيق عقل، عشق، خرد، محبت، ادراك، اشراق، دماغ و دل را به خوبي مي توان يافت و با تاملي دوباره در آغاز و انجام آن قيام، رگه هاي متعدد و نمونه هاي متكثر بر اثبات اين مدعا وجود دارد كه بايد به بازخواني، بازنگري و بازشناسي همه جانبه اين قيام خونين پرداخت تا از دام يك سو نگري و زندان افراط و تفريط رهاييد . به تعبير يكي از روشنفكران ديني معاصر، مي توان سه نوع تحليل از قيام جاودانه كربلا داشت تحليل مصلحت انديشانه (عاميانه)، تحليل معرفت انديشانه (عالمانه)، تحليل تجربه انديشانه (عارفانه) (35) كه جداي از برخي تحليلها در نوع خود روشهاي نوين در تحليل آن قيام است و آنگاه به تفسير واقعه عاشورا از ديدگاه مولانا مي پردازد كه آزادگي و ذلت ناپذيري و شورش و قيام با هم عجين شده اند; يعني قيام عليه ظلم همگاني و جور اجتماعي براي آزادي و عدالت صورت پذيرفت، «شوريدگي اي كه هم عنصري عقلاني دارد و هم عنصري عاشقانه، در آن هم سياست درج است هم شهادت، هم عاشقي هم عاقلي .» (36) اگر چه نويسنده در تفسير واقعه كربلا بر مشرب مولانا، وقتي نظر عاشقانه را در ديدن واقعه كربلا به كار مي گيرد، قدري «محدود نگري » داشته و جنبه هاي سلبي و ايجابي نهضت را توامان نمي نگرد و مي گويد:

«لذا وقتي كه به حادثه كربلا هم نگاه مي كند آن را يك حادثه عاشقانه زيباي دلرباي ايثارگرانه مي بيند و مست آن مي شود; يعني به جاي آن كه دست قساوت ستمگران را ببيند و مالامال از نفرت شود، روح عاشق ايثارگر پرگذشت امام حسين عليه السلام را مي بيند و مالامال از محبت و سرشار از بهجت مي شود .» (37)

در حالي كه با ديده عقل بايد زشتيهاي حادثه كربلا، چراييها، چگونگي هاي پرفراز و فرود، تلخ و شيرين و نوش و نيش آن را نيز ديد و با ديده عشق جنبه هاي مقدس، زيباييهاي روحي، ايثار، شهادت و لقاجوييهاي آن را مشاهده كرد كه ديد كامل عاشقانه و عارفانه همچنان كه زيبايي مي بيند، غافل از نفرت، تبري جويي از ظلم، استبداد، فسق و تبهكاريهاي حاكم فاسد، فاجر و ظالم نيز نمي شود . در اينجا لازم است به اشعاري از علامه طباطبايي رحمه الله كه در استقبال از شعر حافظ پيرامون نهضت ابا عبد الله الحسين عليه السلام سروده اند توجه نماييم كه چگونه عرفان، برهان، عشق، عقل، ظاهر، باطن، غيب و شهادت حادثه كربلا در هم سرشته و تفسير شده اند و احساس پاك، ادراك زلال و اشراق ناب در هم تنيده اند:

گفت آن شاه شهيدان كه بلا شد سويم

با همين قافله ام راه فنا مي پويم

دست همت ز سراب دو جهان مي شويم

شور يعقوب كنان يوسف خود مي جويم

كه كمان شد ز غمش قامت چون شمشادم

گفت هر چند عطش كنده بن و بنيادم

زير شمشير و در دام بلا افتادم

هدف تيرم و چون فاخته پر بگشادم

فاش مي گويم و از گفته خود دلشادم

بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم

من به ميدان بلا روز ازل بودم طاق

كشته يارم و با هستي او بسته وثاق

من دل رفته كجا و، كجا دشت عراق

طاير گلشن قدسم، چه دلم شرح فراق

كه در اين دامگه حادثه چون افتادم

لوحه سينه من گر شكند سم ستور

ور سرم سير كند شهر به شهر از ره دور

باك نبود كه مرا نيست به جز شوق حضور

سايه طوبي و غلمان و قصور و قد حور

به هواي سر كوي تو برفت از يادم

تا در اين بزم بتابيد بر طلعت يار

من خورم خون دل و يار كند تير نثار

پرده بدريده و سرگرم به ديدار نگار

نيست بر لوح دلم جز الف قامت يار

چه كنم؟ حرف دگر ياد نداد استادم

تشنه وصل وي ام آتش دل كارم ساخت

شربت مرگ همي خواهم و جانم بگداخت

از چه از كوي توام دست قضا دور انداخت؟ !

كوكب بخت مرا هيچ منجم نشناخت

يارب از مادر گيتي به چه طالع زادم؟! (38)

نمونه هايي از وقايع كربلا در اثبات همگرايي عقل و عشق

اينك به ادله و نمونه هايي از همگرايي عقل و عشق در حادثه كربلا اشاراتي خواهيم داشت كه با نفي عقل جزوي، معاشي و حسابگر، پذيرش عقل سليم، وحياني و شكوفا شده، و طرد عرفان انزواگرا و عزلت آور، پذيرش عرفان حماسي، جهادي، زنده، سوزنده و پاينده معلوم مي گردد كه بايد تفسير خويش را از عقل، عاقل، عشق، عاشق، عرفان و عارف بازسازي و مورد تجديد نظر قرار دهيم . چه اين كه در اسلام ناب عرفان، حماسه، عشق، جهاد، عقل، شورش عليه فساد، عقلانيت و مبارزه براي حريت و عدالت با هم در تعارض و تضاد نيستند و در فرهنگ ناب نبوي و علوي و حسيني نه درون گرايي صرف (خردورزي بدون دغدغه دين و ارزشهاي ديني و عشق گروي و مهرورزي بدون عدالت خواهي و عدالت گستري) و نه برون گرايي محض (استدلال محوري بدون عشق و عاطفه و قياس زدگي بدون معرفت سلوكي و شهودي) وجود ندارد، كه «عرفان مثبت » (39) عرفاني سرخ و حماسي نيز هست چه اين كه عرفان در نظرگاه مرحوم علامه جعفري رحمه الله عبارت است از:

«گسترش و اشراف نوراني «من انساني » بر جهان هستي به جهت قرار گرفتن «من » در جاذبه كمال مطلق كه به لقاء الله منتهي مي گردد . . .» (40)

و به تعبير استاد علامه جوادي آملي:

«عرفاني كه در اين مباحث مطرح است معناي قرآني و روايي آن مراد است نه خصوص معناي اصطلاحي امروزي آن . به عبارت ديگر معناي اصطلاحي مي تواند بخشي از معناي قرآني و روايي باشد . . . به همين ترتيب عرفان اصطلاحي عبارت است از آن معرفت قلبي كه از طريق كشف و شهود حاصل مي شود و به دو قسم نظري و عملي تقسيم مي گردد، در حالي كه غرض از عرفان مورد نظر در اين بحثها همان است كه در بيان امير عارفان علي عليه السلام آمده است: العارف من عرف نفسه فاعتقها و نزهها عن كل ما يبعدها و يوبقها . . . (41) عارف كسي است كه حقيقت خودش را بشناسد و آن را آزاد كند و از هر چه كه او را از حق دور مي كند و هلاك مي گرداند تنزيه و تطهير نمايد .» (42)

پس عرفان خدامحور از خلق و جامعه و عرفاني كه درد خدا دارد از درد خلق داشتن منفك نيست و در آن هم سير از خلق به سوي خالق و هم سير از خالق به سوي خلق براي هدايت، ارشاد و تعالي بخشي خلق براي رضاي خالق هست، عرفاني است جامع و كامل . به همين دليل، امام حسين عليه السلام كسي است كه توانست

«مضمون بلند دعاي عرفه را كه اوج عرفان در آن موج مي زند در كنار حادثه خونبار كربلا جمع كند . حادثه اي كه سرشار از پايمردي، حماسه، ايثار، نثار، رهبري، سياست، مردانگي، جوانمردي، و مملو از ايستادگي، مقاومت، مبارزه، استقامت در راه پيمان، وفاداري و مشحون از اخلاق انساني، آداب معاشرت، امور اجتماعي، تربيت اسلامي، سازندگي معنوي و عرفان است .» (43)

نمونه اول:

امام حسين عليه السلام از مصاديق بارز و اتم و اجمل «انسان كامل » است و انسان كامل، در جميع جهات و حيثيات كامل است . و چنان كه پيامبر اكرم فرمود: «اوتيت جوامع الكلم » قيام و حركت امام حسين عليه السلام نيز جامع الابعاد است . چه اين كه معلول، جلوه علتش به زبان فلسفي است و آنچه ظاهر شده است تجلي ظاهر كننده اش مي باشد و قيام امام حسين عليه السلام جلوه اي و معلولي از وجود نازنين و نوراني اش مي باشد . از اين رو، داراي لايه ها و جنبه هاي مختلف است . هم جنبه عاطفي، هم جنبه عقلاني، هم جنبه عرفاني و عاشقانه دارد و به همه اين ابعاد تفسيرپذير و تاويل بردار است . و جميع مراتب تكاملي عقل نظري از عقل هيولايي، بالملكه، بالفعل و بالمستفاد و عقل عملي از محو، طمس و محق را داراست كه حضرت امام خميني رحمه الله در دروس فلسفه اش (44) به آن اشاره نموده اند و به مقام انسان كامل و پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله از اين زاويه نيز نگريسته اند . انسان كامل همه مراتب و مقامات و احوال عرفاني را در عرفان علمي و عيني داراست، در انسان كامل، افعال، احوال و صادراتش همه مراتب وجودي انسان و ساحتهاي انساني اعم از جسماني، عقلاني، نفساني، قالبي، عقلي و قلبي را متجلي مي سازد و در قيام امام حسين عليه السلام (پس از بررسي تاريخ زندگي امام حسين عليه السلام و سيره علمي و عملي اش) دو چهره گوناگون را از آن حضرت مي توان شناخت و نشان داد:

«1 - چهره اي كه به هيچ وجه حاضر به تسليم، خضوع و رضا در برابر هيچ ظالمي نيست . 2 - چهره اي كه گويا جز انعطاف و مناجات چيز ديگري ندارد و دعاي عرفه را - كه سراسر عرفان، عشق، شعف و اظهار تذلل در پيشگاه خداوند است - انشا مي كند .» (45)

نمونه دوم:

امام حسين عليه السلام در عين حال كه نصيحتهاي مشفقانه و دلسوزانه عبد الله بن جعفر شوهر حضرت زينب عليها السلام و برادرش محمد بن حنفيه و ديگران كه بر محور عقل مصلحت انديش و زمان شناسي حسابگرانه بود را مي شنود (46) لكن اين نصيحتها را نمي پذيرد و از عقل شهودي، عرفان و عشق سخن به ميان مي آورد و در حركتش از مدينه به سوي مكه از «ان شاء ان يراك قتيلا .» (47) و از مقوله شهادت و جهاد خونين سخن به ميان مي آورد و مي فرمايد:

«فمن كان باذلا فينا مهجته موطنا علي لقاء الله نفسه فيرحل معنا فاني راحل مصبحا ان شاء الله .» (48)

و در سفر از مكه به سوي كوفه و كربلا نيز نداي استرجاع «انا لله و انا اليه راجعون » (49) سرداده تا ضمن داشتن درك جامع از اوضاع و احوال و شرايط زمانه كه با «الا ترون ان الحق لا يعمل به و ان الباطل لايتناهي عنه ليرغب المؤمن في لقاء الله محقا .» (50) و با درد كامل از «. . . فان السنة قد اميتت و البدعة قد احييت .» اين سخن را مي گويد تا به انحراف فكري، انحطاط اخلاقي، خبط، خطاها، لغزشهاي اجتماعي و غفلت از عنصر احياگر دين و ارزشهاي اسلامي; يعني امر به معروف و نهي از منكر، اشاره نمايد و نهضتش را نهضتي اصلاحي و خود را «مصلح » بداند و بنامد چنانچه در وصيت نامه اي كه به برادرش محمد بن حنفيه داده مرقوم داشته اند: «انما خرجت لطلب الاصلاح في امة جدي .» (51) از اين رو، هجرت اصغر، اوسط و اكبر و جهاد اصغر، اوسط و اكبر را در اوج عرفان نظري و عملي به تفسير كشاند و از صبر، توكل، تفويض، تسليم، رضا، محبت، شوق، فنا و بقا به «زبان عملي » تصويري روشن و جامع ارائه نمايد و در عين حال كه در شب عاشورا از:

«فهو يعلم اني كنت قد احب الصلاة له و تلاوة كتابه و كثرة الدعاء و الاستغفار .» (52)

يعني: عشق به نماز، تلاوت قرآن، نيايش و استغفار حرف زده اند . از «لو لم يكن في الدنيا ملجا و لاماوي لما بايعت يزيد بن معاويه .» (53) ; يعني اگر در تمام روي زمين جاي امني براي من نباشد، من با يزيد بيعت نمي كنم نيز سخن به ميان آورده است .

نمونه سوم:

در حادثه كربلا حداقل دو جنبه روشن وجود دارد:

الف) جنبه توحيدي و عرفاني كه در همه فراز و نشيبها، اوج و موجها، مصائب و متاعب چه از سوي امام حسين عليه السلام و چه از سوي اهل بيتش يا اصحابش متجلي بود به خصوص كه امام حسين عليه السلام در اولين خطبه هايش فرمود: «رضي الله و الله رضانا اهل البيت عليهم السلام .» (54) كه به تعبير استاد مطهري رحمه الله «جنبه پاكباختگي در راه خدا و ماسواي خدا را هيچ انگاشتن » (55) است يا اين كه امام حسين عليه السلام در لحظه شهادت فرمود:

«رضا بقضائك و تسليما لامرك لامعبود سواك يا غياث المستغيثين .» (56)

كه توحيد علمي و عملي را به نمايش مي گذارد و تاييد و تاكيدي بر آيات نوراني سوره فجر; يعني

«يا ايتها النفس المطمئنه ارجعي الي ربك راضية مرضيه فادخلي في عبادي فادخلي جنتي » (57) مي باشد .

ب) جنبه حماسي و پرخاشگري در مقابل دستگاه جبار حاكم كه امام با درك شرايط فرهنگي، سياسي و اجتماعي عصر خويش به خوبي دريافته بود كه جامعه اسلامي چگونه به تدريج استحاله شد و به سوي مرگ تدريجي دين، ارزشهاي ديني و اسلامي حركت مي كند و بايد براي احياي اسلام اصيل و اصلاح جامعه نبوي قيامي خونين و حماسه اي جاودانه را خلق كرد; يعني بر اساس عقل و درايت و در عين حال عشق و عرفان اين نهضت را آفريد كه حماسه سازانه فرمود:

«لا و الله لا اعطيكم بيدي اعطاء الذليل و لا افر فرار العبيد .» (58)

يعني: من هرگز دست ذلت به شما نمي دهم و مانند بردگان فرار نمي كنم محال است «هيهات من الذله .» (59) يا فرمود: «الموت اولي من ركوب العار .» (60) و . . .

نمونه چهارم:

در نهضت امام حسين عليه السلام از ابتدا تا انتها انسانهايي بودند كه به تدريج از كاروان حسيني جدا شدند و كساني نيز بودند كه سپس ملحق شدند، اين خود مظهر تقابل عقل جزوي، معاشي و حسابگر خارج شدگان و عقل كلي، الهي، شكوفا شده و عشق خدايي به درون راه يافتگان است . و يا در قيام كربلا چهار عنصر آگاهي، آزادي، انتخابگري و مسؤوليت پذيري به نمايش گذاشته شد كه چگونه مثلا فردي مثل حر بن يزيد رياحي ميان دو بي نهايت خير و شر، رحمان و شيطان و نور و ظلمت، با تدبير و عقل سليم و توفيق و فيض و فضل الهي و عشق پنهان وجودي اش بي نهايت خير، رحمانيت و نور را برگزيد و سعيد و شهيد شد و از حوزه ولايت شيطاني به حوزه ولايت رحماني راه يافت . از طرف ديگر چگونه عمر بن سعد ميان دو بي نهايت، بي نهايت شر، ظلمت و شيطنت را برگزيد و شقي و ملعون گشت و از سوي ديگر با يك نگاه اجمالي به زندگي و شخصيت اصحاب و ياران امام حسين عليه السلام در مي يابيم (به زبان عرفاني) كه عده اي مصداق سالكان مجذوب و عده اي مصداق مجذوبان سالك شدند و مقامات از سلوك تا شهود را طي نموده اند و با آزادگي درس آزادي دادند و آزادي را معلول آزاد شده در پرتو معرفت به نفس، تهذيب نفس و توحيد علمي و عيني تفسير نمودند و تحت شعاعهاي ملكوتي و جذبات جبروتي ولي الله مطلق و خليفه خدا قرار گرفتند و عقل را با ره توشه اي از مي به شهر هستي اش روانه كردند و با كشتي مي، كرانه هاي ناپيداي سلوك، معرفت، محبت و عبوديت را طريقت نمودند . يا اصحاب «يقظه » ; يعني بيداري، بينايي و پايداري چون زهير بن قين، كه «قيام لله » كردند و ولايي شدند در قيام كربلا بودند كه عقل، درايت، درابت، عشق و ولايت را به هم سرشتند و اصحاب غفلت مثل «عبيد الله جعفي » هم بودند كه علي رغم درخواست و حضور امام معصوم عليه السلام و حجت بالغه الهي، خود را بي طرف قلمداد كردند و از قافله عشق و لقا و كاروان عقل و وفا باز مانند . پس حركت امام حسين عليه السلام بسيار منطقي، حساب شده، با تاكتيكهاي متنوع و استراتژي مشخص و غايت و فرجام معين و مبين انجام شد تا مسير تاريخ اسلام را كه از جنگ حق با باطل در عصر تنزيل شروع شد و سپس با انحراف و تحريف حقايق به جنگ حق با حق نمايان در عصر تاويل تبديل شد و نفاق نقابدار اموي به مهجوريت اسلام علوي انجاميد، به جنگ حق و باطل و اسلام و كفر تبديل نمايد تا چهره باطني امويان را نمايان و نقابها را بردارد و نفاق را به محاق بكشاند و با تحليل جامع از تاريخ قبل از عاشورا (نيم قرن از سال 11 ه . ق . تا 61 ه . ق) تاريخ بعد از عاشورا را رقم زند و اسلام ناب را بيمه و زنده و پاينده نمايد . پس هم طرح بازسازي فكري و هم نوسازي معنوي را در جامعه اسلامي درافكند كه قيام كربلا با مؤلفه هايي چون، عبوديت محوري، تكليف گرايي، ولايت پذيري، روحيه خلوص، صداقت، جهاد و ايثار، عزت طلبي، شهادت خواهي، كرامت جويي، عدالت خواهي، حقيقت مداري، توحيدگروي، اصول گرايي، حريت خواهي و . . . داستان تضاد بين عقل و عشق را پايان داد و فرجام عقل لطيف و عشق عفيف را به وحدت كشاند .

نمونه پنجم:

استاد آيت الله جوادي آملي پس از طرح جمع بين دو فضيلت والاي عرفان و حماسه در سايه «كمال توحيد» به دو نوع تعاليم اهل بيت اشاره مي نمايد: 1 - تعليماتي كه تحصيل آن براي غير معصوم ممكن نيست . 2 - تعليماتي كه از كليت برخوردار بوده و عمل بدان مخصوص معصومين عليهم السلام نيست بلكه ميسور شاگردان و پيروان آنان نيز هست . (61) و به بيان اين نكته ظريف پرداختند كه «هر يك از حماسه و عرفان از فضايل مقول به تشكيك و داراي مراتب هستند .» (62) و آنگاه به تبيين عارفان حماسه ساز و حماسه سازان عارف پرداخته كه عرفان علمي، عملي، جهاد اصغر، اوسط و اكبر را تبيين نموده اند و امير عارفان علي عليه السلام و سيد مظلومان و پيشاهنگ آزادگان امام حسين عليه السلام را شاهد آورده اند (63) و سپس از مظاهر عرفان; يعني عشق دادار، نماز، ايثار و نثار، توكل، محضر الهي، صبر، تسليم و جلوه هاي حماسي عاشورا از حماسه خود امام حسين عليه السلام، حماسه هاي اصحاب امام از حماسه قمر بني هاشم عباس بن علي عليه السلام، حضرت علي اكبرعليه السلام، عباس بن شبيب شاكري، غلام تركي، جون غلام ابوذر، انس كاملي و . . . نيز سخنان مبسوط و مستوفايي را مطرح كرده كه حماسه عقل و عشق و عرفان را روشن مي نمايد . (64)

حال اگر نيم نگاهي به شعارهاي امام حسين عليه السلام و نامه هاي حضرت به سران كوفه و . . . خطبه هاي امام در روز عاشورا، ملاقاتهايي كه امام با سران قبايل در مكه و موسم حج انجام دادند، متن وصيت نامه الهي - سياسي امام حسين عليه السلام، گفتگوهايي كه امام با بزرگاني از بني هاشم و اصحاب و يارانش تا برخي افراد از دوستان و غير آن در بين راهها داشته اند بيافكنيم به خوبي درمي يابيم كه نهضت حسيني از پشتوانه عقلاني و تحليل بسيار زيركانه و هشيارانه از شرايط زمان، اوضاع و احوال جامعه اسلامي پس از پنجاه سال و شناخت شگردها و توطئه هاي امويان به خصوص يزيد در اسلام ستيزي جهت اسلام زدايي برخوردار بود و نهضت كاملا طبيعي به شمار مي آمد و بازخورد و عكس العملي مناسب و پيش بيني شونده از سوي امام حسين عليه السلام عليه دستگاه يزيد بود و اين همه، مظاهري براي حضور، ظهور عقل، عقلانيت، معرفت سياسي و اجتماعي مي نمايد كه امام چگونه با تحليل درست سياسي و جامعه شناسي خاص و شناخت نسل جديد در ميان امت اسلام و غفلت، انفعال، دنياطلبي، جهالت و جمادت و مصلحت انديشي هاي نابجاي خواص جامعه توانستند يك شورش و قيام همه جانبه را ساماندهي نمايند و طومار خفت بلكه سلطنت امويان را درهم پيچد و عاشورا و كربلا سرچشمه بسياري از نهضتهاي الهي و عدالت خواهانه و آزادي طلبانه گردد و الهام بخش اسلام حماسه ساز و فرهنگ تقدس، برهان، تعهد و مسؤوليت پذيري تا مرز جهاد، حماسه، ايثار و نثار و شهادت گردد و «تربيت اسلامي » را با «عدالت اسلامي » به هم گره بزند و قيامي را با دو چهره «عصر عاشورا» و پس از «عصر عاشورا» و با حضور انسان كامل، حجت الهي و شاگرد شايسته مكتب انسان كامل رقم بزند و نقش مرد و زن به عنوان انسانهاي اسلام گرا و مسؤوليت پذير را منطقي و درست ترسيم نمايد و خط بطلان بر توجيه گرايي در پذيرش منكرات، ضد ارزشها، انحرافهاي فكري و انحطاطهاي اخلاقي بكشد و قيام كربلا را آيينه غيرت حسيني و معرفت ناب توحيدي و عرفان جامع و كامل قرار دهد و معيار و ميزاني براي شناخت و سنجش عرفان ناب از عرفانهاي مشوب به گرايشهاي انحرافي، انزواگرايي، عزلت پيشگي و حماسه ستيزي نصب نمايد كه «انسان كامل » قرباني «اسلام كامل » شده است تا هرگز حقيقت فداي مصلحت نشود و كرامت انسان، حريت آدمي و عدالت اجتماعي به فراموشي نگرايد و اين نهضت خلق شده، درسها و عبرتهايش را به طور زنده، پويا و كارآمد در همه اعصار و امصار تلقين نمايد و «اسلام ولايت » را جانشين «اسلام خلافت » يا «اسلام عترت » را جايگزين «اسلام سلطنت » و «اسلام سنت » را بدل «اسلام بدعت » نمايد كه به تعبير استاد علامه محمد تقي جعفري رحمه الله:

«جاي بسي تاسف است كه عرفان مخصوصا موقعي كه اصطلاح تصوف به آن پوشيده مي شود، تنها براي بركنار ساختن فرد از جامعه استخدام مي شود . گويي فرد موقعي به مقام والاي عرفان نايل مي گردد كه از ديگر انسانها قهر كرده و به تنهايي عازم كوي ربوبي گشته باشد . . .» (65) يا فرمود «ادعاي عرفان با بي اعتنايي به انسانها، مساوي ادعاي عرفان با بي اعتنايي به خداوند ذوالجلال است .» (66)

نتيجه گيري

اگر چه تحليل تاريخي و مستند وقايع عاشورا و نهضت كربلا بسيار شيرين، دلنشين، درس آموز و معرفت بخش مي باشد و در عين حال دشوار و نيازمند فرصت مفصل، لكن با برخي نمونه ها كه به صورت پيدا، پنهان، مستقيم و غير مستقيم ذكر شد زمينه براي فهم و شهود بهتر، بيشتر و دوباره نگري در نهضت كربلا فراهم كرد و مشخص شد كه قيام حسيني، قيامي كامل و جامع الابعاد است و قرائتها و تفسيرهاي مختلفي را برمي تابد و البته اصول و مكانيسم مشخص و معيارهاي روشني براي تفسير خويش دارد كه در متن كلمات نوراني امام حسين عليه السلام از مدينه تا كربلا و جغرافياي فرهنگي، سياسي و اجتماعي نهضتش نهفته است و يك بصيرت و شرح صدر ويژه اي را مطالبه مي نمايد به هر حال عرفان كربلايي و عقل عاشورايي در يك نقطه به هم رسيده اند و آن واقعه كربلا و قيام ابا عبد الله عليه السلام بوده است كه درد خدا و خلق، عرفان نظري و عملي، توحيد علمي و عيني، برهان و عرفان، حماسه و عشق، فكر و ذكر، فهم و شهود، وفا و لقا، ولايت و محبت، عبوديت و توحيد درهم تنيده اند و واقعا از سر عرفان و عشق بايد سرود كه:

رندان تشنه لب را آبي نمي دهد كس

گويي ولي شناسان رفتند از اين ولايت (67)

كه ولايت الهي، محبت الهي، غيرت الهي در «خون خدا» متجلي شد و اشراق، شهود، فنا، بقا و ادب مع الله با لقاي الهي و ربوبي عجين هم شده اند تا راز جاودانگي و ماندگاري قيام كربلا و واقعه عاشورا را رقم بزنند و سر «كل يوم عاشورا، كل ارض كربلا و كل شهر محرم .» را افشا نمايند و پرده از رازهاي نهفته تعلق هستي و حيات به امام حسين عليه السلام را بردارند و اسرار نهفته در ولايت ساري، جاري، كليه و مطلقه حسين را آشكار سازد كه در جواب «وليد بن عقبه » حاكم مدينه وقتي از امام حسين عليه السلام درخواست بيعت با يزيد را كرد فرمود:

«ايها الامير نحن اهل بيت النبوة و معدن الرسالة و مختلف الملائكه و مهبط الرمه، بنا فتح الله و بنا يختم . . .» (68)

به هر حال هر كدام از عقل و عشق در مسير و بستر خويش معارف، حقايق و لوازمي دارند كه اگر در جاي خويش به كار گرفته شوند و در پرتو «وحي الهي » شكوفا شوند و فعليت يابند نه تنها از «واگرايي » به «همگرايي » تن مي دهند بلكه پر و بال پرواز و صعود انسان به اوج قله كمال خواهند شد چنان كه عقل و عشق در وجود نوراني امام حسين عليه السلام تجلي يافت و در قيام جاودانه اش كارآمدي و پويايي اش را برملا ساخت و خردگرايي و مهرورزي هر دو با ساحتها و مراتبش در وقايع مختلف قيام حسيني از مدينه تا كربلا و از كربلا تا شام و از شام تا مدينه در يك حركت دايره اي يا استداره اي با نقطه مركزي «ولايت » به ظهور و ثمر نشست و معناي «حسين مني و انا من حسين » را واقعيت بخشيد.

پي نوشت ها:

1) دكتري عرفان، استاديار دانشگاه آزاد اسلامي - واحد كرج، مدير گروه اخلاق و عرفان پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، محقق و نويسنده .

2) ديوان حافظ (بر اساس نسخه نو يافته بسيار كهن) به كوشش سيد صادق سجادي و علي بهراميان، شركت انتشارات فكر روز، تهران، چاپ اول، اسفند 1379، ص 584 .

3) شهيد مرتضي مطهري، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، چاپ دوم، تيرماه 1378، ج 16، ص 318 و 639 .

4) علامه طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج 3، صص 20 - 19 .

5) شهيد مرتضي مطهري، پيشين، پاورقي صص 383، 386 و 639 .

6) همان، صص 607 - 581 و صص 131 - 63 .

7) همان، صص 656 - 637 و ج 17، صص 138 و 673 - 671 .

8) كتابهايي چون «شهيد جاويد» و نقد آن بوسيله «شهيد آگاه » و بحثهاي شهيد مطهري در نقد «شهيد جاويد» و . . . از جمله آنها خواهد بود .

9) عبد الكريم سروش، روزنامه نشاط، 12/2/78، ص 6 .

10) فاطمه گوارايي، هفته نامه پيام هاجر، 23/1/79، شماره 311، ص 2 .

11) عبد الكريم سروش، روزنامه صبح امروز، 18/2/78، ص 6 .

12) شهيد مرتضي مطهري، آشنايي با قرآن، انتشارات صدرا، چاپ اول، ج 1، ص 24 .

13) شهيد مرتضي مطهري، پاورقي اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج 5، صص 10 و 54; انسان كامل، صص 154 - 149 .

14) همان .

15) عبدالله جوادي آملي، هدايت در قرآن، مركز نشر فرهنگي رجا، ص 125 .

16) شيخ محمود شبستري، گلشن راز، نشر اشراقيه، چاپ اول، پاييز 1368، صص 31 - 29 .

17) ر . ك: علامه حسن زاده آملي، قرآن و عرفان و برهان از هم جدايي ندارند، ص 81 .

18) ديوان حافظ، پيشين، ص 100 .

19) همان، ص 197 .

20) همان، ص 125 .

21) مولوي، مثنوي معنوي .

22) امام خميني رحمه الله، ديوان اشعار .

23) همان .

24) غلامحسين ابراهيمي ديناني، دفتر عقل، آيت عشق، انتشارات طرح نو، چاپ اول، 1380، ج 1، ص 12 .

25) همان، ص 18 .

26) همان، ص 19 .

27) همان، ج 2، ص 19 .

28) همان، ص 21 .

29) شهيد مرتضي مطهري، مجموعه آثار، پيشين، ج 17، ص 318 .

30) همان، ص 140 .

31) همان، صص 148 - 140 .

32) همان، ص 382 .

33) مولوي، مثنوي معنوي، دفتر ششم .

34) محمد رضا حكيمي، قيام جاودانه، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ اول، 1373، ص 19 .

35) عبد الكريم سروش، قمار عاشقانه، نشر مؤسسه فرهنگي صراط، چاپ اول، فروردين 1379، صص 154 - 152 .

36) همان، ص 156 .

37) همان، ص 159 .

38) سيد علي تهراني، زمهر افروخته، انتشارات سروش، چاپ اول، 1381، صص 129 - 128 .

39) تعبيري وام گرفته از علامه محمد تقي جعفري در ج 14 تفسير نهج البلاغه و . . .

40) علامه محمدتقي جعفري، عرفان اسلامي، مركز نشر كرامت، چاپ دوم، صص 105 - 104 .

41) عبدالله جوادي آملي، شرح غرر الحكم، ج 2، ص 48 .

42) عبد الله جوادي آملي، عرفان و حماسه، مركز نشر اسرا، چاپ اول، 1377، صص 90 - 89 .

43) همان، ص 230 .

44) تقريرات فلسفه امام خميني رحمه الله، تقرير عبد الغني اردبيلي، مؤسسه نشر آثار امام خميني، چاپ اول، بهار 1381، ج 3، صص 354 - 352 .

45) عبد الله جوادي آملي، عرفان و حماسه، پيشين، صص 231 - 230 .

46) گفت و گو با حسن رحيم پور ازغدي، حسين عليه السلام عقل سرخ، سروش، چاپ اول، 1381، صص 119 - 45 .

45) علامه مجلسي، بحار الانوار، ج 44، ص 364 .

46) سيد بن طاوس، اللهوف، ص 26 .

47) بقره/156 .

50) علامه مجلسي، پيشين، ج 44، ص 381 .

51) سيد بن طاوس، پيشين، ص 329 .

52) همان، ص 292 .

53) همان، ص 329 .

54) همان، ص 367 .

55) شهيد مرتضي مطهري، مجموعه آثار، پيشين، ج 17، ص 383 .

56) مقتل مقرم، ص 357 .

57) فجر/30 - 27 .

58) شيخ مفيد، ارشاد، ص 235 .

59) سيد بن طاوس، پيشين، ص 41 .

60) همان، ص 50 .

61) عبدالله جوادي آملي، عرفان و حماسه، پيشين، صص 174 - 169 .

62) همان، ص 174 .

63) همان، صص 236 - 177 .

64) همان، صص 293 - 237 .

65) علامه محمدتقي جعفري، عرفان الله، ص 112 .

66) همان، ص 84 .

67) ديوان حافظ، پيشين، ص 96 .

68) شيخ مفيد، پيشين، ص 200 .

برچسب ها :
درباره وبلاگ
سلام
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 19283
تعداد نوشته ها : 14
تعداد نظرات : 2
پخش زنده
X